۱۳۸۶ بهمن ۲۷, شنبه

رباعی 11



نقشی زده بودم که برآبش کردی
باطل همه رویا چو سَرابش کردی
از تاکِ دلم خون بچکاندی دیری
با دیری و دوریت ، شرابش کردی
وین قلعه یِ چُل سر به فلک می سایید
با کون به سرش جسته خرابش کردی
هر گه که چُلم سرود بیداری خواند
کونی پُرِ مو به ترس ، خوابش کردی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

robaeeee 11???????
ta chand mikhay pish beri!;)