۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه
رباعی 67
بنگر که چه خوش قامت ساقی باشد
با هر نگهش مِی به خُمم می پاشد
بیهوده مکن خوش دل خود با کونش
چون کار جهان بر دل ِ خوش می شاشد
۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه
رباعی 66
رقصیدن گل بهر خزان بالاجبار
ربّی نپسندد که نباشد جبّار
در وصف تو صد قصه اگر هم گوییم
مسلم ندهد کون که به کعب الاحبار
۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه
۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه
رباعی 63
دیدیم و و جهان نبوده جز افسانه
آواره بِه از خاک مزارش خانه
بر قله قاف ار بکنی رخت از تن
آیم که ببینم کُس و کون دزدانه
۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سهشنبه
رباعی 61
بینم نه کسی لایق صحبت کردن
سگ بهتر از اینان به محبت کردن
پشمش چو زنی کون بر ِ گا آمادست
دیگر چه نیازی به منبت کردن
۱۳۸۷ خرداد ۲۰, دوشنبه
رباعی 60
هر گه که زدودم دل و جان از شکها
خوردم همه از غفلت خود پاتکها
گفتی ز تو بگذشته نگفتم چیزی
سیخت زدم از کون و زدی پشتکها
۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه
رباعی 59
عالم سیَه و از بد ِ بختم زالم
هستی شده باریّ و بَرَش حمّالم
با اینکه دَرَد اینهمه غم کون از ما
از اینکه ز کون می کنمت خوشحالم
۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه
رباعی 58
چون حادثه ای خوش نپذیری تکرار
باد آنچه بَرَد پس ندهد با اصرار
جز کون مسلمان نکنم تا با کیر
مشتی بزنم بر دهن استکبار
اشتراک در:
پستها (Atom)