۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه
رباعی 100
خوابم تو و رویای تو ام بیداری
بیدارم و خوابم نکند دیداری
آینده و حالم همه حسرت اما
کون کردن ما ماضی استمراری
رباعی 99
چون دار فنایم نبپاید بسیار
زاهد شده ام روز و شبانگه عیار
کون را نبود گرچه پرش بنشانش
بر کیر و ببین بی پر و بالش طیار
رباعی 98
آزاده ام از خرقه و دستارم کن
بالم بده و جعفر طیارم کن
در ماه خدا بنده وی می کن شاد
با کون تو جُنُب لحظه افطارم کن
--رمضان مبارک--
رباعی 97
بختت چو نباشد چو نباشی بهتر
بر هیزم تر شعله نپاشی بهتر
گرچه نبود مانع کارم لکن
پشم از کُس و کون ار بتراشی بهتر
هنگام خراشیدن کونت با کیر
بیهوده گلو گر نخراشی بهتر
رباعی 96
پیشانی ما را زده تقدیرم داغ
پاکم نکند خوب و بد هفت آفاق
بر کیر گنه پیشه من یا قاضی
کن با کُس و کون حکم جنابت ابلاغ
رباعی 95
گر نزد خدایی ببر از ما نامی
شاید کندم یاد و دهد دشنامی
بر کیر منت خانه و رفتی هی هات
فرعون به مصریّ و گدا در شامی
رباعی 94
خاک از چه کند زنده و گیرد جانش
درد از چه دهد چون ندهد درمانش
ما دربدر کون و ز فضلش الله
چسبانده یکی بر دَر ِ هر انسانش
رباعی 93
ما یوسف و کاروان به چاهم ناید
شب تیره برون منجی و ماهم ناید
رهزن چه کند جز جلق و جز اسمتنا
گر کون به دو پا خود سر راهم ناید
رباعی 92
شاهان همه در خاک و غلامان جاشان
بر گردن خر دُرّّ و جواهر هاشان
آنان که به ما کون ز ستم نادادند
با کیر اجل جمله هوا شد پاشان
رباعی 91
در سایه بیاسای و به مردم بنگر
کشتی همگانند و همه بی لنگر
چوبین چل ما گیر و کنش از فولاد
!در کوره کون با هل و تف آهنگر
رباعی 90
افسانه شدستیم و به کاغذ زندان
بگذشته مرا کار گره از دندان
حالی که دهد نافله اش زاهد را
در کردن کونست و زنا را رندان
رباعی 89
چیزی نطلب تا که نخواهند از تو
دریا شو که با پوزه نکاهند از تو
در کون تو مهرست و خلایق چون گل
گیرنده همه قوّه باهند از تو
رباعی 88
هر جامه تو را رنگ جماعت سازد
روز و شب ما چک چک ساعت سازد
هر دم که بخوانی چُل ما آوازت
با یک هُل و تف غرق اجابت سازد
اشتراک در:
پستها (Atom)