۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

رباعی 87



آتش به دل ار چشم تو ام انگیزد
زان به که ز دل آه فراقت خیزد
امشب پس ِ جنگیدن ِ عمری با نفس
کیرم به پست شهد شهادت ریزد

رباعی 86



بالا نرود هرکه که محکم گیرد
کاهد چو کسی بیشی خود کم گیرد
چُل در خُم ساقی نتوان آسان کرد
باران دل صحرا همه نم نم گیرد



رباعی 85



مستم چو نسازد ز چه سازم با جام
رویا چو نسازد ز چه سازم با شام
کون دادن و کردن چو صلات الجمعه
الا به جماعت نپذیرد انجام



رباعی 84



ای کرده مرا از گل و در گل کرده
در گند جهان عطر خوش هل کرده
کونی که شده پاره ندارد در یاد
کو داده و یا داده و دلدل کرده


رباعی 83



خواری نکشم تا که گل آرد باغم
بلبل نشوم تا بگذارد زاغم
در شام سیه کون تو خواهم کردن
با موی سیه تا نرنی شلاقم





رباعی 82



مرغی نکند بیضه که خوارد مارش
نی تا بکند بهر کسی انبارش
یاری که بوَد کون وی از مغزش بیش
از بهر شب جمعه نگه می دارش




رباعی 81




چیزی که جهان نکرده بر ما عرضه
هر خواهش ما حواله دادش خرزه
دادم به تو کیریّ و بگیرم بازش
خوش بخشش و خوشتر بر ِ مومن قرضه


۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

رباعی 80



یک دم خوشیَت بوده و یک دم عزلت

چندی همه درویشی و چندی دولت
اینها به تو رفتند و چه شد ؟ پس چیزی
نبوَد چو به کون تو گذارم آلت


۱۳۸۷ مرداد ۲۸, دوشنبه

رباعی 79





آسان چه بسا برده دلم گیسویی
چشمی نگهم کرده به دیگر سویی
مسجد اگر از بهر تو دارد محراب
دارد بر ِ کون کردن ما پستویی


۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

رباعی 78



در عالم امکان خوشی ام نا ممکن
هم زندگی و خودکشی ام ناممکن
آتش زده ای بر دل و جان آن سان که
کون تا ندهی خامُشی ام نا ممکن

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

رباعی 77


آورده مرا چون تو به دنیا شهوت
تجمیع دو ابله به شبی در خلوت
از زاد و وفات ارچه نباشم راضی
کونت کنم و راضیم از آن اَلبَت