۱۳۸۵ اسفند ۲۵, جمعه

در خُفت و خواب

حالیا ، به سالی در سفر بودیم ، به گرد آفاق می چرخیدیم و انفُس میتپانیدیم
دیدیم که اصحاب شیاطین در سرای سابق ما را گل گرفته و تخته نموده اند ، لیک دانم و دانی
که آن در که خدای بگشوده نتوان بست و به کون از خرزه نتوان رست و هرگز نخیزد ، آلتی
که خدایش گردانده پست که چو راست شود ، خدای خواسته و چون بگاید ، او دانسته
...و چو خوابد او کاسته
، پس به سرایی نو در آمدیم و اسباب عیش گسترانیدیم و با خرز شق زیر آسمان خُسبیدیم
تا مگر پای کونی ز بامی لغزد که گایش به جهانی ارزد و بر آلت افتد و آلت به وی در شود
...و خاک وی به کیمیای سیمینش ، زَر
و تو بهتر دانی کزاین خفت و خوابها نه آبی گرم شود و نه دل بیمویان نرم
بر خاستیم پس چنان که آلت و بنشستیم به فراغت و بستیم کمر به قامت
: که شنیدستم افلاکون اصحاب را فرمود که اصحابشان را فرمایند ، که آن اصحاب اصحاب خود را گویند
خیزید و جهان به کیر خود خیزانید
از کون کَسان به خرزه مو ریزانید
کون را که فلک تهی نمودست از موی
پس آلت حَرب خود به تُف تیزانید
***
کَس کون ندهد به کیر خواب آلوده
در خواب خوش ارچه کون و کُس بنموده
از کیر فلاکون شقی آموختنیست
صد گله کون به سایه اش آسوده
گر خرزه ما کیر سکندر هم بود
بی کون نشود به طول وی افزوده
بیداری بخت و خرزه گر توام بود
کی خرزه کَس شدی به جلق فرسوده ؟

۱ نظر:

saeed گفت...

اي جان من بفداي ناله كس طلبت.
ديده ز هجر تو به جان امد ...
بوي خرزه كاونده كون باز از نسيم شمال امد.
بعد از 5 سال امشب يكي از بهترين شب هايم است كه موفق شدم مطالب جديد شما را ببينم.
تو را بخدا يك چيزي جوابم بده كه بدانم كامنت رو خوندي
فداي تو saeed....